۱۳۹۲ مهر ۱۴, یکشنبه

ما زنانگی کردیم؟

یکی بیاید توی چشم‌های من نگاه کند و بگوید که ما توی این خراب شده دقیقا کی زنانگی کردیم؟ درست از همان حوالی هشت-نه سالگی که داشتیم فرق تفاوت دختر و پسر را می‌فهمیدیم، توی مدرسه و خیابان، کیسه پیچ‌مان کردند. از آن به بعد، راست‌و‌حسینی کی باد توی موهای‌مان پیچید؟ کی دامن‌های رنگی چین‌دار پوشیدیم و زیر لب ترانه خواندیم؟ کی توی خیابان خوشی‌هامان را فریاد زدیم، یا بوسه‌ای رد و بدل کردیم؟ کی بعد از نشستن آفتاب، بدون ترس توی خیابان راه رفتیم؟ دوچرخه سوار شدیم؟ با خیال راحت سوار تاکسی شدیم و از سوپری محل‌مان خرید کردیم؟
از همان وقتی که خودمان را شناختیم، نوار بهداشتی را گذاشتند لای روزنامه و کیسه سیاه دستمان دادند که از زنانگی‌مان خجالت بکشیم. بچه‌های این روزها را نبینید، روزهایی بود که ما را به خاطر جوراب قرمز از صف مدرسه بیرون کشیدند و مادرمان را صدا زدند که دخترت بی‌حیا شده. توی خانه عزیز دل بابا بودیم اما توی خیابان یک دختربچه کیسه‌پیچ شده.
رو راست باشید. استثناء ها را هم کنار بگذارید. ما را توی مدرسه با کمک رسانه ملی طوری بار آوردند که لباس گشاد می‌پوشیدیم تا کسی سینه‌های تازه روییده‌مان را نبیند. شرم‌مان می‌شد از این تغییر. ساق پای‌مان را زیر هزار لا مانتو و شلوار و جوراب قایم می‌کردیم که کسی نبیند. ما زنانگی کردیم؟
ما دختران دهه شصت بودیم. دختران دهه پنجاه که حتی تجربه مقنعه سفید مدرسه‌ها را هم در خاطرات‌شان ندارند؛ فقط مقنعه‌های چانه‌دار مشکی و مانتوهای خاکستری دراز و بی‌قواره. حالا هم در دهه نود، زنانگی کردن دوستان عزیزمان در آرایش‌های عجیب و غریب و موهای کوهان شتر شده خلاصه شده.
من به فمینیسم اعتقادی ندارم. تفاوت‌های سلیقه‌ای و عملکردی زن‌ و مرد را هم قبول دارم. اما توی جامعه مردسالاری خفقان گرفته‌ایم که هر وقت به نفعش بود شدیم زن مستقل ایرانی، شیر زن مسلمان، دختر تحصیل‌کرده‌ای که خودش گلیم‌ش را از آب بیرون می‌کشد و هر وقت به ضررش بود شدیم ضعیفه! من با زن‌ها حرف نمی‌زنم! من با زن‌ها معامله نمی‌کنم. زن جماعت که بحث کردن ندارد و همان ماجرای زن زیادی!
پس لطفا ژست روشنفکری نگیرید برای من دختر تحصیلکرده مستقل ایرانی! من زن مستقل ایرانی، با مردهایی که نگاه جنیسیتی توی مغز استخوانشان رفته، چه تعاملی می‌توانم داشته باشم؟ با مردی که اگر پا بدهی، خانوم محترم و متشخص و فهمیده خطاب‌ت می‌کند و اگر بزنی توی پوز مردانگی‌ش، ضعیفه صدات می‌کند و بات معامله نمی‌کند.
حقیقت این است که من حالم بهم می‌خورد از جامعه مرد سالار آریایی! حالا شما هی بیا بگو زن و مرد ندارد!
* حالا پس‌فردا نگویید که عاطفه خانوم زنانگی را با ابتذال برابر می‌داند و چون دلش می‌خواسته لنگ و پاچه‌اش را بریزد بیرون و نشده، هوار راه انداخته. همان اول توضیح دادم که «زنانگی» اگر می‌خواستم درباره مادری و فداکاری و این چیزهایی که بش می‌گویید ارزش، بنویسم، عنوان نوشته را مثلا می‌گذاشتم «رشد و بالندگی زنان در جامعه ایرانی-اسلامی»!