تصور کنید توی خارجه به سر میبرید. منظورم از خارجه، یک جایی
است که حداقل لباستان را خودتان انتخاب کنید و مجبور نباشید با آن حال مضحک مانتو
نیم متری، ]و ایضا باسنی به حجم سه تا عاطفه خانوم کامل[ و ساپورت کلفت که شما را به گوریلانگوری شبیه کرده، شال سرتان کنید. آیا بازهم
با همین لباس ضایع میروید توی خیابان؟
تصور کنید توی همان خارجه باشید. نه اینجا، که مجبور باشید موهایتان
را به شکل کوهان شتر درآورید و روش شال بیندازید. یا موهایتان را واویلا کنید و از
دو طرف شالتان ]دور از جان بعضیها[ مثل
گوش سگ آویزان کنید بیرون. یا مثلا موهای فرفریتان را با یک قر خاصی ]که به نظرم کار سختی هم باید باشد[ طوری
توی شالتان پیچ واپیچ کنید که مثلا انگار باد بهشتی دمیده و اتفاقی طرهای از موهایتان
را به باد داده است. آیا باز هم برای توی کوچه رفتن، خودتان را به این سر و شکل در
میآورید؟
من شخصا یک بار بیشتر از مرزهای پر گهر ایران اسلامیمان بیرون
نرفتهام. اما چشمم کور شود اگر دروغ گفته باشم که توی بلاد کفر هم ایرانیها با لب
و دهن و جدیدا باسن و سینههای پروتز شده و آرایشهای واویلایشان تابلو بودهاند.
حالا تصور کنید که شما کلا توی خارجه زندگی میکنید، آیا بازهم
واقعن میخواهید به این کارهای ضایع ادامه بدهید؟ بازهم از این بلا ملاها سر خودتان
میآورید؟ بعد سوال بنیادیم این است که با این اوصاف شما وقتی میخواهید خدای ناکرده
عروسی، تولدی، پارتی جایی بروید، با خودتان چکار میکنید؟ و آیا واقعا بلایی بوده که
توی خیابانگردیها به سر و ریخت خودتان نیاورده باشید؟ آیا بهتر نیست سر و ریخت آدم
وقتی که در یک مهمانی ظاهر میشود، کمی هم که شده با قیافه کوچهگردیهایش فرق داشته
باشد؟
من آدم مسلمانطوری نیستم. اما به نظرم کافهچی، راننده تاکسی
و فروشنده مغازه باید یک تفاوتی با دوستپسر/ پارتنر/ شوهر احتمالی آدم داشته باشند.
یعنی واقعا ضرورت دارد همانطوری که برای پارتنر احتمالیتان قر و فر میآیید، برای
کافهچی هم ناز کنید؟ اینطور مثلا با تصور دافشدگی مواجه میشوید و خیلی با خودتان
حال میکنید یا چی؟
اینها نظر شخصی است. نه توهین است، نه توصیه. سوالهایی است
که این روزها توی ذهنم رژه میرود. من اگر آزادی انتخاب داشتم برای پوششم، شاید یک
روز دلم میخواست با بلوز و شلوار و کفشهای کتانی بروم خرید و کافه، یک روز با تاپ
و شلوارک و صندل و یک روز با پیراهن گل گلی. اما به نظرم هیچوقت حاضر نمیشدم این
بلاها را سر ریخت و قیافه و موهام بیاورم و آن سر و شکل خندهدار را به خودم بگیرم.
البته که این سر و ریخت خود به خود خندهدار نیست. اما وقتی مضحک میشود که مثلا برای
کافه رفتن و سبزی خریدن و قدم زدن از این بلاها سر خودمان بیاوریم. اگرنه که جشن و
مراسم رسمی و افتتاحیه و فیلان بحثش جداست.
بعدا نوشت: لطفا خود دافپندار نباشید. لطفا با بهبه و چهچه
دخترکان کوچه و خیابان را به توهم در و دافی نیاندازید.