1. اعدام. واقعا غم انگیز است. حالا گیریم برای یک قاتل
جانی جدی باشد، یا برای دو نفر زورگیر که
به خاطر 70 هزار تومان ]سهم
هرکدامشان می شود چیزی در حدود 35 هزار تومان، معادل قیمت یک فقره لباس زیر زنانه
بی کیفیت چینی که توی حراج فروخته می شود[.
2. از همان سال سوم دبیرستان، که رشته درسی ام را از تجربی
به انسانی تغییر دادم، درست همان روزهایی که معلم بی اعصاب روانشناسی کتاب روانشناسی
را به بدترین شکل ممکن درسمان میداد، چیزهایی خاطرم مانده درباره نظریههای
روانشناسی. اگر درست خاطرم باشد یک عدهای بودند که ریشه همه رفتارهای آدمیزاد را
وراثتی یا ناشی از تغییرات هورمونی و بیولوژیک میدانستند. در مقابل گروهی بودند
که رفتارهای آدمیزاده را به محیط ربط میدادند. یعنی میگفتند همه رفتارهای آدم
اکتسابی است. بعدترها یک گروه متعادلتر روانشناس نظر داده بودند که شخصیت هر آدمیزادی،
بر اساس یک سری زمینههای وراثتی ]به قول ما ذاتی[ که در فضای بیرون از فرد بارور می شوند، شکل
میگیرد. یک درس مزخرف فلسفه هم داشتیم که آقای حسینی نامی یادمان میداد ]در کلاس همین معلم بود که با آلبر کامو و شاهکارش بیگانه آشنا شدم[
توی همین زنگهای فلسفه و منطق یک چیزهایی درباره اصالت فرد و اصالت جامعه یاد
گرفتم. اما هیچ وقت نتوانستم قضاوت کنم که اصالت با کدام یکیشان است. دلیلش هم
ربطی به خنگ بودن من ندارد، این موضوع هنوز هم یکی از بحثهای داغ عالمان فلسفه و حکمت
در دنیاست.
3. به هر حال از همان موقع که این چیزها را یاد گرفتم، برام
سوال بود که کسی که ما «مجرم» خطابش میکنیم، به واسطه کدام یک از این دلایل مجرم
شده است؟ قاتل بالفطره است؟ بیمار روانی است؟ جبر اجتماع این مدلیش کرده؟ شاید من
زیادی ساده لوح باشم، اما حتی دلم برای سادیستیکهای بینوا هم میسوزد. در زشت
بودن رفتاری که ازشان سر میزند، تردید و بحثی نیست، اما سوالی که همیشه همراه من
بوده، این است که این رفتارها در کجا ریشه دارند؟ پیش از تولد؟ کودکی؟ نظریههای
فرویدی؟ گندی که جامعه را برداشته؟ مثلا مسخ شدن از طریق موجودات مریخی؟ جنزدگی
یا چی؟
4. اما جرمهای اقتصادی. این که کسی از روی شکم سیری، از
روی حرص و ولع، از روی پدرسوختگی، خون کارگر و کارمند و زن و بچه مردم را توی شیشه
میکند، چه مرگش است؟ البته من سههزارمیلیارد و این حرفا را عرض نمیکنم، همین
اختلاسهای کوچک چند صد میلیونی دم دستی را عرض میکنم. به نظرم بیکفایتی و بیلیاقتی
و بیشعوری مسوولان محترم، بهترین دلیل این ماجراهاست.
5. حالا خبر آمده که دو جوان را به جرم زورگیری 70
هزارتومانی در خانه هنرمندان اعدام کردهاند. درباره اینکه 70 هزارتومان چه دردی
از آنها را برطرف میکرده که براش زورگیری کردهاند هم حرفی ندارم، خودتان از
گرسنگی و بدبختی مردم این روزها خبر دارید. این دو نفر به هر دلیل گفته و نگفتهای
هم که زورگیری کرده باشند، اصلا از روی شکم سیری و تفریح هم که این کار را کردهباشند،
در بدترین حالت حبس ابد، بهترین مجازات به نظر میرسد. اگر گشنه گدا و بدبخت بودهاند
که دستشان به الاغهای بالادستی نرسیده، وگرنه شک ندارم که سراغ بدبختتر از
خودشان نمیرفتند. پس الاغهای بالادستی باید خودشان را درست کنند، مردم را گرسنه
و بیلباس و بیمار توی کوچه خیابان رها نکنند، که بعد بخواهند اعدامشان کنند. اگر
بیمار روانیاند، که تشریفشان را میبردید تیمارستان. اعدام؟ آن هم توی خانه
هنرمندان؟ دستمریزاد به ما که انقدر اسلامی عمل میکنیم واقعا.
6.
درباره اینکه
با به قول خودشان مفسدان اقتصادی باید چه طور رفتار کنند، هیچ ایده مشخصی ندارم!
به من هم ربطی ندارد که میخواهند چه کار کنند. من نظرم این است که خود ناقصشان
را اصلاح کنند، که یکی از روی گشنگی نرود، زورگیری و یکی دیگر از روی شکم سیری خون
ملت را توی شیشه کند. مدیریت مملکت با شماست. اگر هر جای کار بلنگد، بروید خودتان
را اعدام کنید. توی میدانها و خیابانهایی که اسمهای توهمی خودتان را گذاشتهاید،
چه میدانم میدان سپاه بروید، میدان آزادی بروید، انقلاب بروید. امروز خانه
هنرمندان، فردا هم لابد پارک گفتوگو و بوستان آب و آتش را می خواهید به گند
بکشید.