۱۳۹۰ فروردین ۲۳, سه‌شنبه

تو آتاری که بازی می کردیم
جون آدماش که تموم می شد
یا مثلن می خواست بگه بنزین هواپیماهه داره تموم میشه -البته ما می گفتیم می خواد بنزینش تموم شه، نمی دونم دقیقن چه مرگش بود-
بعد فقط یه چراغ فقط باقی می موند اونم چشمک زن
که هی آلارم می داد
که قرمز بود
منظورش این بود یه گِلی بگیرید به سرتون
وگرنه هرچی راه اومدین می شه بادِ هوا؛
هیچی
خواستم بگم الان من اونجام
چراغ قرمزه، نه چراغ قرمزا دارن آلارم می دن
که بجمب یه گِلی به سرت بگیر
وگرنه همش می شه باد هوا
می شی باد هوا...

۱۳۹۰ فروردین ۱۳, شنبه

ندارد!

اومد بهارو
بوی یارو
این بهار از اون بهاران شد
از در رسیدو
مارو دیدو
با نگاهی عاشق ما شد!

واقعی- همین الان- زر زرِ برآمده از لپ تاپ