۱۳۸۹ آبان ۲۲, شنبه

سفر همیشه حکایت بازآمدن تو بود؛ نبود؟ (گیریم که ربطی به آنچه در ادامه می آید نداشته باشد)


اول: داشتم فایل هام زیر و رو می کردم که به یک نوشته ناقصی برخوردم که دیدم بد نیست تکمیلش کنم و بگذارمش اینجا.
کم کم دارم تنم را می شناسم. روزها و شب هاش را. می شناسمش و دوست ترش می دارم. خواسته هاش را می شنوم و اگر شدنی بود ازش دریغ نمی کنم.
یک سندرمی هست به اسم پی ام اس که باعث می شود خیلی از زن ها، که نمی دانم این خیلی مثلن چند درصد زن های بالغ است را درگیر خودش می کند. فکر کنم وقتی که هفده هجده تا بیست و یک روز از ری فرش شدن یک زن می گذرد می آید سراغش و عموما تا ری فرش شدن بعدی طول می کشد. دوره خوشایندی نیست. بعضی هامان افسرده می شویم و می رویم توی خودمان. بعضی ها پرخاشگر و عصبانی و بعضی بهانه گیر و بی قرار. و باور کنید این حال و هوا به اندازه کافی رنج آور است و تصور کنید زمانی را که نه خود آدم می داند چه مرگش است و نه اطرافیان درک می کنند این فضا را.
این سندرم پی ام اس چیزهای دیگری را هم با خودش می آورد. مثلن اینکه زیر پوست آدم آب جمع می شود انگار. این غیرعلمی ترین توصیف است اما ملموس ترینش هم هست. آدم باد می کند دقیقن. بعد یک چیزی دیگری هم هست. آدم دردناک می شود آنقدر که حتی تحمل لباس های تنگ و رسمی را هم ندارد. سردرد و چرب/خشک شدن پوست و این هاش بماند.
همه این ها هست اما بیماری نیست. بگذارد به حساب بهانه گیری یک تن زنانه برای ری فرش شدن دوباره. اما ماجرا آن جایی جدی می شود که این دوران یک چیزی حدود یک چهارم زندگی زنانه را درگیر خودش می کند و حوزه تاثیرش شخصی یا محدود به شریک جن/سی نیست بلکه تاثیر می گذارد توی روز و شب یک زن. احساس ناخوشایند افسردگی و نارضایتی از خود آدم دامن گیرش می شود و همه این ها زندگی روزمره آدم را توی کوچه و خیابان و دانشگاه و محل کار آدم تاثیر می گذارد.
خلاصه ماجرایی است برای خودش.
من خودم مدت ها درگیر بودم با این ماجرا. هرچند وقت یکبار حس های ناخوشایندی را تجربه می کردم که نمی دانستم ریشه در کجا دارد. هی ذهنم درگیر می شد که مثلا توی چند ساعت گذشته کی را دیده ام، کجا ها رفته ام، چه شده، چه گفتم، و هـــــــــی دنبال گمشده ای می گشتم که این حلقه تغییر حال از خوب به بد و دوباره برگشتن به خوب را کامل کند. پیدا نمی شد. نبود. پیش مشاور رفتم که راهنماییم کند. گفت یک دفترچه داشته باشم و هر روز توش بنویسم که چه می گذرد و چه می شود و حس هام را هم بنویسم. همین کار را کردیم. بعد از یک ماه که رفتم سراغش و خواند و پرسید و این ها به نتیجه ای نرسیدیم ظاهرا. بهم یاد داد که ریلکسیشن کنم و این حرف ها. دوبار دیگر هم دیدمش مشاور را. اما ریشه پیدا نشد که نشد. اما سرنخ را دستم داد این نوشته ها. بعدتر که مرورش می کردم، دیدم که درست یک روزهایی تکرار می شود این حال و هوا. بو بردم که ماجرا باید ریشه اش کجا باشد حالا گیریم که دیر فهمیده باشم. این ها مهم نیست. همه اش مقدمه است.
می خواهم بگویم که باید بشناسیم تن مان را. دوستش راشته باشیم و افتخار کنیم بش. باید بدانیم اگر ناله می کند و فریاد می کشد چراست. با مسکن و این ها نزنیم توی سر تنمان. همش هم نباید بیرون از خودمان بگردیم دنبال چاره کار.
اما این ها چیزی نیست، کافی نیست یعنی. می دانم اگر خودمان هم بدانیم، اگر همه خودمان زن ها بدانیم هم کافی نیست. رییس/ مدیری که احمق است و حواسش به این چیزها نیست، خرد می کند گاهی آدم ها را. استاد ها هم. راننده هم. سوپرمارکت هم. صاحبخانه هم. همه هم. این ها هیچ تصور کنید زمانی که نزدیک ترین آدم زندگی تان حالا هرکس تان که هست، نفهمد این ها را. نداند. نباید به واسطه ی شرم و حیایی که از بچگی توی مخ دختربچه مان کرده اند، نگوییم این ها را. اول حق دانستن بدهیم و اگر بعد از دانستن بازهم خراب کرد، فرصت یاد گرفتن بدهیم به آدممان. بماند که اگر اهل راه آمدن باشد، سرنخ را دستش بدهید تا تهش را باید بخواند اگر کارش درست باشد.
طولانی شد. طولانی ترش نمی کنم. فقط یک نکته اینکه همین سندرم را می شود باآگاه بودن ازش کنترل و مدیریت کرد. رژیم غذایی تاثیر فوق العاده ای دارد بر بهبود یا بدتر کردنش. این از تجربه. توی نت هم اگر بگردید حتما پیدا می کنید که چه باید خورد و چه کرد و چه نکرد و این حرف ها. 

دوم: گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
       گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید . . . 

۲ نظر:

  1. آفرین دختر!
    این همون راهیه که باید زودتر از این می رفتی سراغش
    ظاهرن باید خودت به این نتیجه می رسیدی، چون به عقل خنگ هیچکدوممون خطور هم نمی کرد!
    فقط امیدوارم اونی که باید همه ی اینها رو بفهمه، خنگ نباشه! یا خودشو به خنگی نزده باشه که کلاه هممون توی هم می ره!!!

    پاسخحذف
  2. ا.
    جالب بود و جالب نبود. به هر حال به قول رفقا پی بردن به آن هم خود قدم بزرگی است. بامید بهبود

    پاسخحذف