سرخوش و خوشحال كيفم را انداختم روي دوشم كه بروم از اين سازمان بيرون. برسم خانه، بار و بنديلم را بگذارم زمين و بدوم توي پارك يا نه بي خيال پارك شوم و توي ايوان چاي بنوشم و موزيك بشنوم و از اين كارهايي كه شايد حال روحي يك آدم سرماخورده را خوشتر و حال جسمي اش را خراب تر كند.
شماره راننده را گرفتم كه ديدم سر به هوا باز هم توي سازمان خراب شده نيست و بايد يك ساعتي معطلش بنشينم همين جا، پشت همين ميز و زل بزنم به مانيتور و يا بلند شوم و از پشت شيشه هاي مه گرفته با حسرت بيرون را نگاه كنم و به اين فكر كنم كه وقتي برسم خانه، به حد كفايت دير شده براي پارك رفتن و سرد شده براي نشستن توي ايوان. و بايد محض رسيدن به خانه بدوم توي آشپزخانه و با كلي سبزيجات تازه كه ديروز گرفته ام، سوپي سر هم كنم براي اين تن سرماخورده لوس. آشپزي هم ايده خوبي است. حتمن حالم را بهتر مي كند.
شماره راننده را گرفتم كه ديدم سر به هوا باز هم توي سازمان خراب شده نيست و بايد يك ساعتي معطلش بنشينم همين جا، پشت همين ميز و زل بزنم به مانيتور و يا بلند شوم و از پشت شيشه هاي مه گرفته با حسرت بيرون را نگاه كنم و به اين فكر كنم كه وقتي برسم خانه، به حد كفايت دير شده براي پارك رفتن و سرد شده براي نشستن توي ايوان. و بايد محض رسيدن به خانه بدوم توي آشپزخانه و با كلي سبزيجات تازه كه ديروز گرفته ام، سوپي سر هم كنم براي اين تن سرماخورده لوس. آشپزي هم ايده خوبي است. حتمن حالم را بهتر مي كند.
منم سوپ دلم خواست خو!
پاسخحذف