۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

عنوان ندارد!



از عصر که تعداد قابل توجهی لیمو و نارنگی خوردم تا الان یه سرگرمی پیدا کردم. یه رشته ی کوچولو از لیمو یا شایدم نارنگی بین دو تا از دندونام گیر کرده، با زبون و این حرفا از پسش  بر نیومدم، مسواک هم بی فایده بود، نخ دندون هم ندارم و از شما چه پنهون دنبال نخ قرقره معمولی هم گشتم اما یافت نشد. اول عصبی شده بودم بعد که دیدم نمی شه کاریش کرد، بعد اما کم کم باش دوست شدم و از همون موقع تا الان بازی کردن باش و زبون زدن بش شده سرگرمی م.
انقد با حاله ه ه ه ه ه ه ه
یک نکته ی خیلی جالب یهو به ذهنم رسید اینکه دو تا از بهترین دوستام و به عبارتی دو تا بهترین دوستام، دو نفر اند که بعد از دعوا و این حرفا با هم دوس شدیم، خدا رو چه دیدین، شاید اینم شد سومیش!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر